شهید چمران
به دو رفتم دم در و بسته را گرفتم . بازش كردم . يك شمع خوش گل بود.
رفتم اتاقم وچند تا تكه طلا آويزان كردم و برگشتم پيش مهمانها ؛ يعني كه
اينها را مصطفي فرستاده.
چه كسي ميفهميد كه مصطفي خودش را برايم فرستاده. ( به نقل از همسر شهيد)
اين مرد عجيب دكتر مصطفي چمران سالياني كه در اين دنيا و ميلن ما
زيست ، و وقتي رفت از خود يك
مشت خاطره اي شگفت بر جاي گذاشت .
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۸۷ ساعت 16:35 توسط رحیم
|